غلت زدن از پشت به شکم
مامانی خیلی وقت بود که به پهلو میشدی اما امروز ظهرکه توی ٱشپزخونه بودم یه هو دیدم از پهلو رفتی رو شکمت ، عروسکت پاتریک رو بغل کرده بودی داشتی باهاش بازی میکردی که همونجوری به شکم شدی ووووووای عزیزم خیلی ذوق کردم خوشگلم ؛ امروز چهار ماه و شانزده روزته قشنگممم که به شکم غلت زدی نتونستم ازت عکس بگیرم اخه تا رفتم دنباله دوربین خودتو دوباره به پشت برگردوندی ای جانمممممممممم؛ این روزا همش دلت میخواد بشنی رو پامو پیتکو پیتکو کنی زیادم دوس نداری دراز کش باشی میخوای همش بشینی یا راه ببریمت ؛ ای جانم وقتیم که مامانی راه میبرتت مستقیم ازتوی حال میری سمته اتاقت دیگه خودتم میدونی کجا ماله شماس خیلیم اتاقتو دوس داری مخصوصا استیکر کیتی اتاقتو همش نگاهش میکنی ومیخندی ؛ عاشقتم مامانی
یوووووهوووو ٱویسا دوباره رو شکم غلتید ایندفعه دیگه زود دست به کار شدم و این عکسو گرفتم