اولین مروارید ٱویسا
دیروز دوم دی ؛ که خونه مامانیا رفته بودیم یه هویی متوجه شدم که دندونت پاینت سر زده مامانی قربونت بشه همش لثت می خارید میدونستم که دندونت زود در میاد؛پنج ماه و بیست و سه روزگی دندون درٱوردی ، اومدم عکس بگیرم که نذاشتی حالا بعدا اگه گذاشتی عکسه مرواریدتم می ذارم ...
نویسنده :
شادی
20:11
عکسهای اولین شب یلدای کوچولوم
داریم میریم خونه پدر جون پنج ماه و بیست و یک روزگی ...
نویسنده :
شادی
21:32
عکسهای پنج ماه و بیست و یک روزگی شیطون مامان
النگوهای جوجه من و اولین سوپ دخملی
دیروز صبح ۲٨ ٱذر رفتم بازار اصلا قصد خرید النگو نداشتم ؛ اما وقتی اینا رو دیدم خیلی خوشم اومد و برات خریدمش مبارکت باشه دخملم ؛ بندازی بری عروسی ا ین روزا خیلی شیطون شدی همش میخوای باهات بازی کنیم ؛ دیگه خیلی خوب میشینی یه کم دیگه بگذره ماهر میشی اونوقت دیگه لازم نیس حواسم به نشستنت باشه ؛ چون دیگه فرنی زیاد دوست نداشتی مجبور شدم برات سوپ درست کنم ؛ خیلی هم دوست داشتی شکموووو اینم اولین سوپ ٱویسا پنج ماه و بیست روزگیش ...
نویسنده :
شادی
23:28
کوچولوی من دیگه میتونه یه کم بشینه
دخمل نازم دیگه چند وقته که یه کم میتونه بدونه کمک بشینه موقع نشستن هم همش پیتکو پیتکو میکنی یه ذره ٱروم و قرار نداری بس که شیطونی همشم دوس داری تلوزیون نگاه کنی مخصوصا تبلیغاتا رو. اینم عکسهای امروز ۲۴ ٱذر ؛ پنج ماه و پانزده روزگی اینجام که دیگه خسته شده شیرینه من ...
نویسنده :
شادی
23:28
شیطون مامان شصته پاشو میخوره
مامانی این روزا دیگه با رورؤکت راحت راه میری وقتیم که تاتی تاتی میبریمت تند تند راه میری ؛ دیگه زیاد فرنی دوست نداری باید کلی سرگرمت کنم تا فرنی تو بخوری ؛ موقع غذا خوردنه خودمونم مثله گربه نگاهمون می کنی تا یه چیزی بزاریم توی دهنت ؛نونم که دستمون باشه حمله می کنی و میزاریش توی دهنت. تازگیام که شصته پاتو میبری توی دهنت این کارم واست شده بازی ؛خیلی بامزه میشی وقتی این کارو می کنی اینم عکسهای امروز پنج ماه و پانزده روزگی شکلاته من اینجا دیگه فهمیده دارم ازش عکس میگرم ...
نویسنده :
شادی
13:23
اولین رورؤک سواری و گوشواره های جدید ٱویسا
خوشگلم دیشب پنج ماه و دو روزه بودی که برای اولین بار سوار رورؤک شدی همشم دوست داشتی که فرمونه رورؤک رو بخوری و اهنگاشو گوش بدی ؛روی فرش که نمیتونی حرکتش بدی اما روی سرامیک یه باهاش راه میری . اخر شبم وقتی لالا کرده بودی گوشواره میخی موقتی تو از گوشات در ٱوردم که گریه کردی و از خواب بیدار شدی بابایی هم اومد سرتو گرم کرد و گوشواره سمته راستتو هم در ٱورد و بابایی سرگرمت کرد و منم گوشواره های جدیدتو انداختم ؛مبارکت باشه نفسم از بس که وول خوردی عکسات خوب نشدن ایشاالا بعدا دوباره میگیرم ...
نویسنده :
شادی
19:28
پنج ماه و یک روزگی ٱویسا جوون
اینم عکسهای ٱویسا جونم که یه خورده سرما خورده و زیاد سرحال نیست ، داریم میریم خونه مادر جون شله زرد پزونه ؛امسال اولین ساله خوشگلمه که میره شله زرد پزونه مادر جونش ...
نویسنده :
شادی
17:23